در سراسر جهان، رسم و عادت است که خانواده‌های پسران به خانه دختران بروند تا برای ازدواج پیشنهاد بدهند. اما در روستای ابیانه، این وضعیت برعکس است. زمانی که یک دختر به یک پسر علاقه‌مند می‌شود، مادر دختر به خانه آینده‌ی داماد می‌رود و با توجه به اینکه آشنایی بین پسر و دختر جوان قبلاً

تاریخ انتشار : دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۰
کد خبر : 1570
روستای ابیانه

در سراسر جهان، رسم و عادت است که خانواده‌های پسران به خانه دختران بروند تا برای ازدواج پیشنهاد بدهند. اما در روستای ابیانه، این وضعیت برعکس است. زمانی که یک دختر به یک پسر علاقه‌مند می‌شود، مادر دختر به خانه آینده‌ی داماد می‌رود و با توجه به اینکه آشنایی بین پسر و دختر جوان قبلاً صورت گرفته است، مراسم خواستگاری به راحتی و بدون هیچ پیچیدگی‌ای برگزار می‌شود. این روش محلی به نام “دینه” شناخته می‌شود.

خرید لوازم خانه و مسئولیت آن به عهده زن است، و مرد از زن اجازه‌ی دخالت در امور خانوادگی را ندارد. در روستای ابیانه، هیچ خانواده‌ای بیش از سه فرزند ندارد. شعار زنان ابیانه‌ای “فرزند کم، ولی با تربیت و تحصیل” است. در مورد خودم، بعد از بیش از ده سال ازدواج، دو فرزند دارم.

در روزهای ابتدای بهمن ماه سال ۱۳۴۶، دو خبرنگار مجله “زن روز” به نام‌های محمد دهقانی و اصغر گلی‌زاده تصمیم گرفتند به یک دهکده پیشرو سفر کنند و گزارشی درباره آن تهیه کنند. این دهکده به نام “ابیانه” بود و طبق توصیف خود خبرنگاران، در آنجا “زنان حکومت می‌کردند”، در حالی که در پایتخت برای زنان برای به دست آوردن حقوق کوچکی هم باید مدت‌ها تلاش می‌کردند. مردم این دهکده تا حدی به حقوق زنان علاقه‌مند بودند که یک دبیرستان دخترانه را در آنجا تشکیل داده بودند، در حالی که پسران برای تحصیل در مقطع دبیرستان باید به روستاهای اطراف می‌رفتند. این روستا برق و آب شهری داشت و مردم آن عادتی داشتند که امروزه به طور گسترده در جهان و حتی در ایران هم وجود ندارد؛ دختران به پسران خواستگاری می‌کردند. یک نکته جالب‌تر این است که در آن زمان، هنگامی که تعداد فرزندان هر خانواده ایرانی کمتر از شش یا هفت نفر بود، مردم ابیانه به تعداد کمتری فرزند تمایل داشتند و بیش از سه فرزند نداشتند. به طور خلاصه، این دهکده پیشرو و در عین حال محافظه‌کار به گواهی این گزارش در آن زمان حدود سه هزار نفر جمعیت داشت، در حالی که بر اساس آمار مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، تنها ۳۰۱ نفر (۱۴۷ خانوار) جمعیت داشته است. در ادامه، شما می‌توانید گزارش مفصل این دو خبرنگار از سفر به ابیانه را که در شماره ۱۵۱ مجله “زن روز” در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۴۶ منتشر شد، بخوانید.

ما به سمت روستای “ابیانه” کوهپایه‌ای سرد و برفی در فاصله صد کیلومتری از کاشان سفر کردیم. برای رسیدن به این روستا، مجبور بودیم از جاده‌های دشوار و تنگ و گردنه‌های پر از برف و یخ عبور کنیم. اتومبیل ما با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کرد در این جاده. از روستاهای کوچک باقرآباد، کموجان، یارند و برز عبور کردیم و وقتی قریه “ابیانه” در دورترین نقطه دیدار ما ظاهر شد و خانه‌های سرخ‌رنگ از گل و خشت که به نظر می‌رسید چند طبقه ساخته شده‌اند، ظاهر شدند، همه شادی کردیم. اولین چیزی که در این روستا به چشم ما خورد، مردان بی‌کاری بودند که در کنار کوچه‌های روستا نشسته بودند و با گرم کردن خود با آتشی که در میان کوچه افروخته شده بودند، در حال گپ زدن بودند.

در ابتدا فکر کردیم که به دلیل فصل زمستان و عدم وجود کار زراعی، مردان بی‌کار هستند، اما بعدا متوجه شدیم که مردان این روستا در تمام فصول سال بی‌کار بوده و بار سنگین زندگی را زنان و دختران اینجا بر دوش می‌کشند. به همین دلیل، تصمیم‌گیری‌ها در زندگی به عهده زنان است و ریاست خانواده نیز به عهده زن قرار دارد.

در این روستا، هر دختری که به سن شش سالگی می‌رسد، بدون استثنا موظف است به مدرسه برود. امر عجیب و تعجب‌بر این است که در روستای ابیانه هنوز دبیرستان پسرانه وجود ندارد، اما به مدت سال‌ها دبیرستان دخترانه تأسیس شده است. دختران دبستانی و دبیرستانی در اینجا با لباس محلی خود که شامل یک شلوار چینی و یک بلوز گشاد با طرح‌های زیبا و یک لباس بلند که به زمین می‌رسد و با صدها سکه طلا و نقره قدیمی تزیین شده است، به صورت حاضر در کلاس‌ها شرکت می‌کنند و به حل مسائل ریاضی و انجام آزمایش‌های فیزیک و شیمی می‌پردازند.

آقای ضیایی، مدیر دبیرستان دخترانه، می‌گوید:

“تعجب نکنید اگر به شما بگویم که در این روستا، سه هزار دانش‌آموز پسر که قصد ادامه تحصیل دارند، مجبورند به روستاهای همجوار یا به کاشان بروند، اما به دلیل تقاضای مکرر زنان و دختران روستا، اداره آموزش و پرورش شهرستان موافقت کرد و در حال حاضر شصت دختر در دو کلاس اول و دوم این دبیرستان درس می‌خوانند. هوش و ذکاوت دختران در حد فوق‌العاده است و همگی آن‌ها نمرات عالی در امتحانات کسب کرده‌اند.”

دختران دانش‌آموز ابیانه، علاوه بر تحصیل، به فعالیت‌های دیگری مانند خیاطی، گل‌دوزی، نانوایی، زراعت و خانه‌داری نیز مشغولند. آن‌ها با دستهایی که کفش گیوه را عوض می‌کنند، به همراه دیگر دختران همکلاسی خود به مزرعه می‌روند. آن‌ها زمین را شخم می‌زنند، آبیاری می‌کنند، گیاهان را دروچینی می‌کنند و در فصل پاییز میوه‌هایی مانند سیب و گلابی را از درختان برداشت می‌کنند.

در ابیانه، هر دختری که به سن بلوغ می‌رسد، موظف است با یک شوهر ازدواج کند. سن بلوغ برای دختران در اینجا بین بیست تا سی سال است. در واقع، دختر ابیانه باید به خانه‌ی شوهر برود که توانایی مدیریت خانواده را داشته باشد. پدر و مادر در انتخاب همسر برای دخترشان دخالتی ندارند و دختر باید خودش شخصی را برای آینده‌ی ازدواج خود انتخاب کند. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که دختری در حال برداشت میوه از درختان یا شخم زدن زمین است و از پسری خوشش می‌آید و عاشق او می‌شود. عشق یک دختر و پسر در ابیانه دایمی است و آن دو تا زمان پیری با هم ازدواج می‌کنند و همدیگر را دوست دارند.

لباس عروس

در قریه‌ی ابیانه، هر دختر دم‌بخت یک دست لباس عروسی کامل دارد. لباس عروس شامل یک تاج بسیار زیبا از پارچه‌ی زری است که به طور کامل با سکه‌های بزرگ و حلقه‌های طلا و نقره تزئین شده است. همچنین، دامن و جلیقه‌ی زری‌دوزی دارد که روی آن تلألو سکه‌های طلا به طرز ویژه‌ای قرار گرفته‌اند. و در نهایت، یک شلیته‌ی چین‌دار که در آن ۳۰ متر پارچه استفاده شده و با گل‌دوزی‌های زیبایی از زری تزئین شده است، و درون آن سکه‌های طلا و نقره غرق شده‌اند. به طور معمول، در این لباس عروس، سی کیلو طلا و نقره استفاده می‌شود و ارزش آن، در صورتی که دختر ثروتمند باشد، از یک میلیون ریال بیشتر است.

خواستگاری پسر

در قبل، بیان کردیم که دختر دم‌بخت باید شوهر آینده‌ی خود را انتخاب کند. بدون تردید، او به مادر خود (رئیس خانواده) اعلام می‌کند که به فلان پسر علاقه‌مند است، بدون اینکه خجالتی را تجربه کند. در بیشتر نقاط جهان، رسم این است که خانواده‌ی پسر برای خواستگاری به خانه‌ی دختر می‌روند، اما در قریه‌ی ابیانه، این رفتار برعکس است. زمانی که دختری پسری را می‌پسندد، مادر دختر به خانه‌ی داماد می‌رود و زیرا قبل از این، آشنایی بین پسر و دختر جوان صورت گرفته است، خواستگاری (که به آن در لهجه‌ی محلی “دینه” می‌گویند) به راحتی برگزار می‌شود.

روز دیگر، اعضای خانواده‌ی داماد با هدایا وسیعی که شامل نان لواش خشک، برنج و لوبیا است، به خانه‌ی عروس می‌روند. پس از یک یا دو هفته که مراحل دل‌دادگی دختر و پسر جوان درگیر شده‌اند، عروسی با شکوه خاص خود آغاز می‌شود. مردم روستا، از جمله زنان و مردان، کوچک و بزرگ، در مدت هفت شبانه‌روز، دست از کار می‌کشند و در مراسم عروسی شرکت می‌کنند.

هیاهو و همه‌جوش زاید الوصفی در روستا آغاز می‌شود و صدای ساز و دهل از میدان بزرگ روستا، شروع جشن عروسی را اعلام می‌کند.

عروس در روزهای بین خواستگاری و مراسم عروسی مسئول آماده‌سازی وسایل پذیرایی است. او در این مدت نان مصرفی در مراسم را خودش پخته و مردم روستا از نان دست‌پخت عروس خانم بهره می‌برند.

در روز جشن عروسی، تمام ابیانه‌ای‌هایی که در شهرها ساکن هستند به روستای ابیانه بازمی‌گردند. در این میان، استادان دانشگاه، دانشجویان و کارمندان دولت با رتبه‌های بالا نیز دیده می‌شوند. اما همه‌ی آن‌ها بلافاصله پس از ورود به روستا، باید لباس‌های روزمره خود را مانند کت و شلوار یا دامن و بلوز و کفش پاشنه‌بلند کنار بگذارند. مردان شلوار پاچه‌گشاد و عبای بلند و گیوه را پوشیده و زنان دامن گشاد و شلیته‌ی چین‌دار را بپوشند و سکه‌های طلا را ببندند.

جالب است که در روستا، آرایشگاه وجود ندارد و عروس‌خانم با زیبایی طبیعی خود به خانه‌ی شوهر می‌رود. مردان روستا باور دارند که دخترانشان به اندازه‌ای زیبا هستند که نیازی به آرایش ندارند.

در شب عروسی، بار سنگینی از سکه‌های طلا و نقره روی بدن عروس استوار است. به همین دلیل، دو نفر زن به عنوان “ساق‌دوش” برای او انتخاب می‌شوند و عروس با تاج زیبایی بر سرش، یکی از ساق‌دوش‌ها را برای استراحت تکیه می‌دهد.

در شب عروسی، تمام اعضای خانواده‌ی عروس حاضر هستند. یک میز بزرگ گسترده می‌شود و زن و مرد در کنار هم غذا می‌خورند.

روز عروسی و روزهای بعد تا هفت روز، جشن برگزار می‌شود. در هر روز، عروس و داماد به پشت‌بام بزرگ و منحصربه‌فرد روستا می‌روند و به طرف آفتاب ایستاده و با هلهله و شادی جشن می‌گیرند. ناهار نیز در همان پشت‌بام بزرگ سرو می‌شود.

پس از هفت شبانه‌روز شادی، پیرمردی از روستا با لباس سفید به سمت داماد می‌رود و در مراسم خاصی او را به حمام می‌برد. در حمام، لباس عروسی از تن داماد خارج می‌شود و به جای آن، یک قبای زری با آستین‌های گشاد برای او پوشیده می‌شود. عروس نیز لباس عروسی خود را دراز می‌کند و تاج خاص را از سر می‌برد و مانند سایر زنان روستا، لباس عادی می‌پوشد. او اکنون زن خانواده است و بعد از این، به عنوان رئیس خانواده محسوب می‌شود. او ماه عسل ندارد و روز بعد از عروسی باید با یک بیل بر دوش به مزرعه برود و زمین های شوهرش را شخم زده و آبیاری کند.

 

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.